یسنایسنا، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

یسنا کوچولو

دامداری

سلام  امروز بابا منو برد دامداری بابای داییلانگ (دانیال )     دانیال هم سن خودمه  اونحا یک پرستو لونه داشتو جوجه هاش تازه از تخم در اومده   بودن .هی دهانشونو باز میکردن تا مامانشون غذا بده . اینقده گاو اونجا بوووووووود . منو دانیال دنبال یک گوساله کردیم تا بگیریمش بالاخره هم موفق شدیم . گوساله هه همش میخواست فرار کنه ما هم هی داد میزدیمو نمیذاشتیم  . بیچاره دیگه خسته شد و تکون نخورد . به به چه زوری داریم ما اسم سگشونو گذاشتم رومئو    آخه کارتون رومئو رو خیلی دوست دارم .  بعد از دو ساعت که اونجا بودیم مامان به بابا زنگ زد که بریم خونه . بابا گفت دستاتو ...
3 تير 1390

سواد

من از شنیدن داستان خیلی لذت میبرم مخصوصا اگه کسی کتاب داستان واسم بخونه  چون عکس داره    بابا تازگی چند جلد از داستانهای شاهنامه رو خریده و شبها واسم میخونه   دیروز رفتم خونه مامانی عالمی . از مامانی خواستم کتاب بخونه اونم برام خوند . من باز هم میخواستم بخونه ولی مامانی گفت که کار داره و نمیتونه . وقتی کارش تموم شد یک مداد و یک دفتر بردم پیشش و ازش خواستم به من نوشتن یاد بده تا خودم بتونم کتابهامو بخونم .   مامانی گفت باید برم مدرسه تا  باسواد بشم اما من از مدرسه خوشم نمیاد . زود نوشتنو یادم بدید که من مدرسه برو نیستم .     ...
2 تير 1390

پیری

بابایی میگه وقتی بچه ها بزرگ میشن پدر و مادرشون پیر میشن   منم میگم دوست ندارم بزرگ بشم چون نمیخوام مامان و بابام پیر بشن     ...
28 خرداد 1390

منم بلدم عکس بگیرم

سلام . میخوام چند تا از عکسهایی رو که خودم گرفتم براتون بذارم عکس گرفتنو دوست دارم و باز هم اگه مامان یادش بره دوربینو سر جاش بذاره اونو بر میدارمو عکس میگیرم     ...
27 خرداد 1390

روز پدر

  بابا جون دوست دارم بابت تمام زحماتي که  کشيدي دستانت را مي بوسم و ممنونتم باش و با بودنت باعث بودن  من  باش . روزت مبارک                                                                   ...
26 خرداد 1390

عکس من

از عکس گرفتن خوشم نمیاد ولی چون میخواستید منو ببینید چند تا عکس گذاشتم               ...
20 خرداد 1390

سلام

سلام سلام سلام من یسنا هستم . روز 12 خرداد 4 سالم تموم شد . مامان و بابام خونه بابایی اسمائیل واسم جشن تولد گرفتند . وای که چقدر خوش گذشت . مامانی و بابائی اسمائیل یک موتور بزرگ کادو دادند   از عمه مریم و یاشا جونم هم یک دست بلوز و شلوار کادو گرفتم . مرسییییییییییی راستی یاشا پسر عمه مریمه که 3 ماه از من کوچیکتره . یاشا جون واسه تولدت تلافی میکنم    ...
20 خرداد 1390

تولد ستاره

چیزی که خیلی دوست دارم مهمونی رفتنه البته جایی که بچه زیاد باشه دیروز به یک جشن تولد دعوت شدم " جشن تولد ستاره جون " من اونو نمیشناختم و اولین  باری بود که میدیدمش . ستاره از اقوام دوستم صبا جونه . ستاره دختر خوبی بود . کلی رقصیدیم و بازی کردیم میخواستن  از من عکس بگیرن اما من نذاشتم خب دوست ندارم مگه چیه واسه کادو یک عروسک برده بودم . امیدوارم خوشش اومده باشه . >www.kalfaz.blogfa.com   شب که شد بابا اومد دنبالم و با همدیگه رفتیم فالوده خوردیم  یک لیوان آب هویج بستنی هم واسه مامان گرفتیم و رفتیم خونه .   ...
19 خرداد 1390